بیهوده گویی - جنت دین

بیهوده گویی

 

تعریف بیهوده گویی : مقصود از بیهوده گویی ، به زبان آوردن سخنی است که فایده ی مجاز و مشروع دنیایی یا آخرتی ، مادّی یا معنوی و عقلایی یا شرعی نداشته باشد. سخن گفتن از آن چه برای گوینده بهره ای ندارد، بیهوده گویی است که از آن به شهوت کلام نیز تعبیر شده است؛ البته بی فایده بودن سخن برای گوینده ‍، به معنای بی ارزش بودن آن برای همگان نیست. چه بسا سخنانی که برای برخی بی فایده، و برای دیگران سودمند و مفید است؛ از این رو مفید بودن را می توان امری نسبی به شمار آورد؛ اگرچه ممکن است برخی سخنان، برای همگان بی فایده باشد.

ریشه های بیهوده گویی: کنجکاوی بیجا یا اشتیاق به دانستن چیزی که برای شخص سودی ندارد . مقصود از این عامل ، حرص به دانستن چیزهایی است که فقط سرگرم کننده ولی بی فایده اند. همچنین شدت علاقه به دیگری ‍، موجب پیدایش میل فراوان به سخن گفتن با او می شود که این می تواند انسان را به بیهوده گویی و پرگویی وادارد. وقت گذرانی یکی دیگر از ریشه های بیهوده گویی است. گاه سخن گفتن برای جای گرفتن در دل دیگران است که در این حال ، فرد با سخن گفتن می کوشد توجه دیگران را به خود جلب کند تا مردم به ارتباط با او تمایل نشان دهند.

امام علی(ع) یکی از صفات مؤمنان را دوری از سخن بی فایده برمیشمرد و از گزافه گویان اظهار شگفتی می کند: عجبت لمن یتکلم بما لا ینفعه فی دنیاه و لایکتب له اجره فی اخراه. در شگفتم از کسی که سخنی می گوید که در دنیا سودی ندارد و در آخرت اجری نخواهد داشت.

از پیامدهای زشت بیهوده گویی می توان به  تباه شدن عمر‍، حقارت در اجتماع، درخواست پوزش، زمینه سازی گناهان زبان، دوری از رحمت الهی، از دست دادن امور مفید، نابودی خرد، گمراهی، قساوت قلب، خستگی شنونده اشاره کرد.

درمان بیهوده گویی از دو راه علمی و عملی ممکن است. دقت در پیامدهای سخن بی فایده و یادآوری مستمر آنها سبب ترک این عادت ناشایست می شود. بیهوده گو باید بداند که عمر عزیزش برنمی گردد؛ پس نباید آن را صرف کار بیهوده کند. به یادآوردن ارزش والای ذکر خدا و اندیشه در مبدأ و معاد نیز او را بر ضد بیهوده گویی تشویق و تحریک می کند. سرگرم شدن به کارهای مفید و سودمند، کوششی مناسب برای ترک عادت بیهوده گویی است. پرداختن به ذکر، دعا، مسائل مفید علمی و ارشاد و تربیت، از جمله امور مفیدی است که انسان را از بیهوده گویی دور می سازد.(اخلاق الهی، جلدچهارم، ص229)